مدتهاست که بدون بهاریم ولی حواسمان نیست...
حواسمان نیست که تا گل نرگس نیاید بهار نمیشود
آقا جان سالهاست که منتظریم در یکی از این سالها که از پس هم میگذرد شما بیایی و بهار شود،
سالهاست که با خود عهد میکنیم که امسال همان گونه میشویم که اماممان میخواهد تا روز ظهورش نزدیکتر شود،تا از غربتش کم شود ولی...
خودم خوب میدانم که در این سالها که از پی هم میگذرد چه قدر قلبت را آزرده ام ، چه قدر دعاهای فرجم را بی اثر کرده ام
و چه قدر از شما دور شده ام...
ولی این را هم خوب میدانم که تا شما نیایی بهار نمیشود و میدانم که در بهار نشدن خودم هم سهم بزرگی در این بی بهاری دارم و میخواهم کاری کنم که شاید لحظه ای یا حتی کمتر از لحظه در نزدیک کردن بهار سهمی داشته باشم ،میخواهم کار کنم که زودتر بیایی...
مولای من،جمعه ها از پس هم میگذرد و خیلی ها منتظرند ولی...
نمیدانم در این جمعه ها که از پس هم میگذرند،دارم به ظهورت نزدیکتر میشوم یا از نیامدنت دور!!!
امروز هم آخرین جمعه سال90 است نیامدی،ای کاش اولین جمعه سال 91 بیایی.
خوب میدانم که میایی،آخر در یکی از این جمعه ها میایی ، اصلاً به این امید زندگی میکن که روزی میایی و خدا کند که زودتر بیایی.
خدایا! کاری کن که امسال بشویم منتظر واقعی ،همان طور که میخواهی همان طور که امام میپسندد.
خدایا ! کاری کن امسال انتظارمان پایان برسد، کاری کن که بهار شود کاری کن که سال نو با ظهور گل نرگس تحویل شود.
زمستان خسته شد از بی بهاری جهان میلرزد از بی قراری
گمان جمعه ای دیگر نمانده خدایا! تا به کی چشم انتظاری