براے امام حسین (علیه السلام)نامه نوشتند که ما منتظرت هستیم و آماده ایم که پا در رکابت باشیم، بیـا.
وقتی
امام آمد منتظران کم آوردند و از آن 18 هزار نفر که نامه نوشتند، عدد آنها
که ماندند به 100 هم نرسید، بقیه بیشترشان همان ها بودند که با امام
جنگیدند.
آنهایی که واقعاً منتظر امام حسین (علیه السلام) بودند، خودشان را آماده کرده بودند.
حتی بعضی از اصحاب زن هایشان را طلاق دادند که هیچ پلی پشت سرشان نباشد که شاید موجب شود امام را تنها گذارند ...
یکی که اسمش عبدالله ضحاک بود، تا آخرین ساعات نبرد همراه امام بود.
به امام گفت که از اولش گفته بودم که تا موقعی یاریت می کنم که فایده ای برایت داشته باشم، حالا دیگر باید بروم.
امام
گفت: چگونه بر می گردے ؛ همه اسب ها را از صبح عاشورا دشمن با تیر زده
بود، اسبی نمانده بود، جواب داد: اسبی را پشت خیمه ها دور از تیرهاے دشمن
بسته ام.
او رفت.
عبدالله تا آخرین لحظه ها در کنار امام بود اما از بزرگترین خسارت دیده هاے واقعه عاشورا بود.
اگر منتظری باید آماده باشی و برای امام شرط نگذارے وگرنه حتی یک اسب که پنهان کرده اے از حسین (علیه السلام) جدایت می کند.
شاید ما اسب ها و وابستگی های زیادے داشته باشیم که ما را از امام جدا می کند.
انتــظار یعنی همین، باید آماده شوی و وابستگی های غیر الهی را فکری برایش کنی.
آری، عاشورا همه اش درس است و درس است و درس ...
برگرفته از وبلاگ یک دلشکسته
2249.mihanblog.com