با فرمان قدم رو پیش میروی و به قدری با صلابت پا می کوبی که هر آن منتظر شکافته شدن زمین هستی، علی رغم تمرینات چند ماهه تمام وجودت اضطراب و استرس است، ذهنت را متمرکز می کنی تا حرکتی را اشتباه انجام ندهی، اما نمی شود با هر قدم فکرت پر می کشد به انتهای رویایی این مسیر، روزی که با محاسنی به خون خضاب شده در پیشگاه مولایت حاضر شوی؛ به خود که میایی به خط یقف رسیده ای به قاب قوسین. برای سلام نظامی تمام قدرتت را در دست راستت جمع می کنی، فریاد الله اکبری به بلندای همه لبیک اللهم لبیک های تاریخ سر می دهی.
سنگینی دستی را روی شانه هایت احساس می کنی که باری ١۴٠٠ ساله را روی آنها می نهد، صدایی مخاطبت قرار می دهد که تمام استرس های چند لحظه گذشته ات را به آرامش مطلق تبدیل میکند و درست وقتی که میخواهی آرزوی چشم در چشم شدن با مقتدایت را برآورده کنی، سیل بار اشک، آرزو به دلت می کند، با تمام حواس جمعی دست چپت را جلو می بری و آب و هوای دلت شرجی فراتی می شود!
قدم رو بر می گردی و در کنار سایر دانش آموختگان می ایستی در کنار هم صفی می سازید کانهم بنیان المرصوص؛ سر و پا گوش می شوی برای شنیدن صحبت های فرمانده؛ او می گوید:
«وظیفه داریم در مقابل زورگویی، وقاحت، توقعات بی جا و توطئه ها با کمال
استقامت بایستیم…» و تو چنان پاهایت را بر زمین محکم می کنی کالجبل راسخ؛
او می گوید: «من اجازه نخواهم داد… » و تو با قدرت، سلاح در دستت را می فشاری و زیر لب تکرار می کنی “من اجازه نخواهم داد…”
تصاویر بیشتر از مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین (ع)
منبع متن: اینستاگرام emadhanif